شاید نخواندن این چیزها بهتر باشد چون خواندنش خوشایند نیست؛ اما هیچ چیز زندگی خوشایند نیست؛ درست مثل همین سیاهه.
پیکرهایی بیروح، توخالی؛ ارواحشان در کالبد پرندههای مهاجر، بستری متراکم از ابرهای سیاه و سفید را سیر میکنند. میروند و میآیند؛ یکجا نمیمانند. قرنها پیش «هیچکس» نبود تا رمزگشایی کند از جملهی دیگری که ویلیام شکسپیر نوشت: این خنجری است که من از قبل میبینم...
قطعات گم شده داستان تکههايي از گذشته است که ناگهان پازل ناتمام زندگي روزمرهي ما را کامل ميکنند و تصويري را ميسازند که شايد تصورش را نميکرديم.
یاد مردگان جلد سوم از مجموعه آوای اژدهایان میباشد.
بزرگ و فراگير، از قصرهاي پيراستهي آسفريد تا خاکِ طلا و جنگلهاي بکر آدوريا را دربر ميگيرد، دربار درخشان داستان آدلايد را روايت ميکند، کنتسي آسفريديايي که خود را به عنوان خدمتکارش جا ميزند تا از ازدواجي ترتيب داده شده فرار کرده و زندگي تازهاي را در آدوريا، دنياي جديد، آغاز کند اما براي اين کار بايد به دربار درخشان ملحق شود.