سرنوشت امپراتوری، سرنوشت حيات، سرنوشت دنيا و سرنوشت خير به اقدامات او بستگی داشته و بايد برای نبردی تعليم ببيند و آماده شود که فراتر از قدرت اوست.
مجموعهی دنیای تخت همونطور که از اسمش پیداست، در دنیایی تخت اتفاق میافته که روی پشت چهار فیل غولآسا قرار گرفته، خود فیلها روی لاک یک لاکپشت غولپیکر استادن و لاکپشت غولپیکر (آتوئین بزرگ) در فضای لایتناهی شنا میکنه و به طرف مقصد نامعلومش میره.
امید پشت به معبد ایستاد و رو کرد به ستاره: به زندگی هزار ساله اعتقاد داری؟ «ستاره» نوک دستهایش را جلوی بینی و دهانش گرفت تا با بازدمش آنها را گرم کند: نمیدونم راستش هم آره هم نه. اگر بخواهم قبول کنم، خیلی سوال برام پیش میاد و اگه بخوام کاملا ردش کنم، اون وقت احساس میکنم این دنیا خیلی ناعادلانهست... تو چی؟ «امید» سوال ستاره را با سوال دیگری جواب داد: چرا فکر میکنی باید عدالتی وجود داشته باشه؟ ستاره شانههایش را بالا انداخت: اگر به عدالت اعتقاد نداشتم حقوق نمیخوندم. بیخودی که این رشته رو انتخاب نکردم! امید از لحن بالا به پایین ستاره دلخور شد. در این مدت بارها ستاره ناخواسته انتخابهایش را به رخ امید کشیده بود و حالا عدالت و انتخاب را کنارهم گذاشته بود و...
پس از غروب خورشيد و با تاريک شدن هوا، دوزخيها برميخيزند ــ شياطيني با قدرتهايي ماورائي که نفرت از انسانها در وجودشان زبانه ميکشد. صدها سال است که شياطين، شب را آکنده از وحشت کردهاند و آهسته آهسته انسانها را که پناهگاهي جز حصار امن حرزها ندارند، شکار ميکنند.
بخشی از تاریخ مفقود شدهی جهان را میخوانیم.
زمین یک شکنجهگاه بزرگ است؛ سراسر درد و رنج، مرگ و خون، وحشت و هراسی بیپایان. قرنهاست که فرمانروایی نادیدنی بر تمام جهان سلطهی کامل دارد، قوانین وحشیانهی فرمانروا مردم را به زندگی در مشقت و عذابی تمام نشدنی وامیدارد؛ هیچ امیدی به رهایی نیست، مطلقاً هیچ. چیزی به مراتب هولناکتر از زندگی در این زمین هم وجود دارد، محلی برای شکنجهای ابدی، تا پایان جهان، چرا که مرگ توانایی ورود به ابدگاه را ندارد و همهی محبوسان ابدگاه محکومند به عذابی ابدی، بدون هیچ مرگی.
بعد از قرون متمادی، دستان شیاطین ابدگاه گالونتوس که برای بردن جوانی از ابری سیاه بیرون زدهاند، با نیرویی عجیب برخورد میکنند و میگریزند.
و این چنین است که نبرد آغاز میشود چرا که طبق گفتهی کتاب بزرگ خلقت، ارکالون، تنها کسی میتواند ابدگاه گالونتوس را بیابد که از آن گریخته باشد. حالا جهان یک امید کوچک دارد، امیدی به نام پگوتاس.
آیا پگوتاس میتواند با قدرتمندترین نیروی پلید همهی تاریخ، نوهی سفاک و خونخوار ابلیس، شیگانهوس زیبا و بیهمتا رو در رو شود؟
«برج پرستو» ششمين کتاب از مجموعه کتابهاي ويچر، نوشتهي آندره ساپکوفسکي، نويسندهي لهستاني است. اين کتاب در ادامهي کتاب «غسل آتش» که پيشتر توسط همين نشر منتشر شده است، داستان گرالت ريويآيي و سرنوشتش سيري را روايت ميکند.
داستان کتاب ششم (برج پرستو) آغاز و پايان خيلي از ماجراهاي گرالت و سيري است. البته اين بار تمرکز اصلي بر روي شخصيت سيري، شاهزادهي سينترا است. او بعد از پشت سر گذاشتن موانع مختلف، حالا ديگر ميخواهد سرنوشتي را که برايش مقدر شده است، محقق کند. ولي در اين راه موانع بزرگتري از موانع قبلي وجود دارند که شايد حتي او را از ادامهي مسير بازدارند.
مجموعه داستان کوتاه علمی تخیلی
«غسل آتش» پنجمين کتاب از مجموعه کتابهاي ويچر، نوشتهي آندره ساپکوفسکي، نويسندهي لهستاني است. اين کتاب در ادامهي کتاب «دوران حقارت» که پيشتر توسط همين نشر منتشر شده، داستان گرالت ريويآيي، ويچري که به دنبال سرنوشت خود يعني سيري است را روايت ميکند.
داستان کتاب پنجم (غسل آتش) دقيقاً از پايان کتاب چهارم (دوران حقارت) ادامه پيدا ميکند و وقايعي که بعد از ناپديد شدن سيري در جزيرهي تانِد رخ دادهاند را روايت ميکند. اين بار گرالت در مسيرش براي رسيدن به سيري، بايد چالشهاي بزرگي را پشت سر بگذارد. البته او در اين مسير تنها نيست و همراهان بسياري پيدا ميکند.