از روزگارانِ کهن، بسيار پيشتر از عصرِ انسانها، «نخستزادگان» که موجوداتي هستند کمابيش به پيريِ کيهان، زمين را زير نظر دارند؛ بشر هيچ از وجود نخستزادگان آگاه نيست تا آنکه... در لحظهاي کوتاه، زمين تکهتکه ميشود و دوباره مثلِ يک جورچينِ عظيم به هم متصل ميشود. ناگهان سياره و تمام موجوداتِ زندهي ساکن بر آن ديگر از يک روزگارِ واحد نيستند. دنيا به چلتکهاي از دورانهاي مختلف تبديل ميشود: از دورانِ پيش از تاريخ تا سال 2037. از هر کدام از زمانها هم ساکناني حاضر هستند که حالا بايد در کنار يکديگر زندگي کنند.
خواهر ستارهشناس، زمانی آغاز میشود که ویلیام هرشل موسیقیدان و ستارهشناس برجسته برای نجات خواهرش کارولین از یک زندگی پر از محنت و سختی در آلمان، به یاری او میشتابد، او را همراه خود به انگلستان میبرد؛ تا با دنیای موسیقی و ستارهشناسی آشنایش کند. کارولین، که لینا خوانده میشود به عنوان دستیار ویلیام و مسئول رسیدگی به خانهی پر همهمه و نامتعارف او مشغول به کار میشود. ویلیام سخاوتمند، دانا و جذاب است و لینا که او را عاشقانه دوست میدارد. از هیچ فداکاری برای برادرش دریغ نمیورزد. زمانی که ویلیام در میانسالی تصمیم ازدواجش را اعلام میکند، دنیایی که لینا برای خود ساخته بود فرو میریزد...
خانم محترم، به تازگی شنیدهام داستان جدیدتان درباره من است. حقیقتش این است که بسیار متعجب شدهام. من شما را نمیشناسم، نمیدانم در زندگیتان چقدر از دست دادهاید، چه تجربههایی داشتهاید. اصلا میاین دانید همه چیز یک آدم بودن یعنی چه؟ تا به حال کسی همه چیزتان بوده؟ میدانید از دست دادن همهچیز چه معنایی دارد؟ میدانید آدم وقتی همه چیزش را از دست میدهد چه حالی دارد؟ میدانید به آدمی که همهچیزش را باخته میگویند پاکباخته؟ میدانید آدم پاکباخته سر نترس دارد؟ میدانید سر نترس آدم پاکباخته از شجاعت ذاتیاش نیست؟ میدانید او نمیترسد چون چیزی برای از دست دادن ندارد؟...
«پسر سرپرست يتيمخانه» نوشتهي آدام جانسون، نويسندهي آمريکايي است که در سال 2012 به چاپ رسيد و برندهي جايزهي پوليتزر براي بهترين رمان، جايزهي ادبي صلح دِيتون، جايزهي بهترين کتاب کاليفرنيا، و نامزد بهترين رمان حلقهي منتقدان کتاب آمريکا شد.
اوگی پس از تصادفی شدید در جاده که منجر به فوت همسر و فلج شدن خـودش شـده، بعد از مدتها در بیمارستان به هوش میآید. حال تنها سرپرستش مادرزنش است، بیوهزنی که سوگوار تک فرزندش است. دنیای اوگی محدود میشود به اتاق خوابی که در آن دراز کشیده و مرور خاطرات رابطهی آشفتهاش با همسرش، زنی حساس و باهوش که از رسیدن به همهی اهداف زندگیاش ناکام مانده جزیک هدف: کشتوکار در باغچهای مقابل خانهشان. اما مدتی بعد اوگی میبیند که مادرزنش در باغچهی متروکه مشغول کندن همهی چیزهایی است که همسرش آن قدر برای کاشتنشان تلاش کرده و گودالهای بزرگتر و بزرگتری در آن حفر میکند. وقتی دراینباره از او میپرسند، فقط جواب میدهد که دارد کاری را تمام میکند که دخترش شروع کرد.
مجموعه داستان کوتاه علمی تخیلی
«غسل آتش» پنجمين کتاب از مجموعه کتابهاي ويچر، نوشتهي آندره ساپکوفسکي، نويسندهي لهستاني است. اين کتاب در ادامهي کتاب «دوران حقارت» که پيشتر توسط همين نشر منتشر شده، داستان گرالت ريويآيي، ويچري که به دنبال سرنوشت خود يعني سيري است را روايت ميکند.
داستان کتاب پنجم (غسل آتش) دقيقاً از پايان کتاب چهارم (دوران حقارت) ادامه پيدا ميکند و وقايعي که بعد از ناپديد شدن سيري در جزيرهي تانِد رخ دادهاند را روايت ميکند. اين بار گرالت در مسيرش براي رسيدن به سيري، بايد چالشهاي بزرگي را پشت سر بگذارد. البته او در اين مسير تنها نيست و همراهان بسياري پيدا ميکند.
هر تمدني که دست به ابداع و نوآوري نزند، هر تمدني که پاسخِ پرسشهايش را در تحقيقاتِ گذشتگان بجويد، هر تمدني که دانستههايش بيشتر از ندانستههايش باشد، محکوم به نابودي است. امپراتوري کهکشاني هم به مدتِ دوازدههزار سال بر بيست ميليون سيارهي بشر حُکم رانده و در تمامِ اين دوران صلح و آرامش را برقرار کرده. اما به آن مشکلاتي دچار شده که تمدنهاي ديگر را به نابودي کشانده و در نتيجه فروپاشياش نزديک است.