بچه که بودم، فکر میکردم زندان جای بسیار بزرگی است؛ آنقدر که حتی اگر تمام دوران محکومیتم را هم صرف دیدن بندها و سلولها کنم، باز نمیتوانم همه جای آن را ببینم. چندان هم در اشتباه نبودم، زیرا گشتن در بند خودمان هم سالها وقت میگرفت، چه برسد به کل بندهای دیگر. شاید به خاطر همین هم بود که هیچوقت تصور نمیکردم جایی غیر از زندان وجود داشته باشد. برای من، همه چیز از اولین هواخوریام شروع شد و شاید اگر کمی باهوشتر بودم، میتوانستم خطی را که از میان اتفاقات میگذشت ببینم، اما من فقط یک پسربچهی نه ساله بودم و نمیتوانستم همه چیز را به خوبی درک کنم. حالا، پانزده سال از آن ماجرا میگذرد و من تبدیل به یک زندانی معمولی شدهام. زندانیای که روزها بیگاری میکند تا بتواند هزینهی خوشگذرانیهای شبانه در مرکز تفریحات را بپردازد آن هم بدون این که بداند به زودی، وارد مسیری میشود که او را مجبور به فکر کردن به چیزهای عمیقتری میکند.
پس از روزهای اندک در دنیای "واقعی" خود، توماس کاوننت دوباره خود را به سرزمین احضار کرد. در آنجا چهل سال تلخ گذشت، در حالی که لرد فول، دشمن جاودانه سرزمین، برای تحقق پیشگویی خود در مورد عذاب حرکت کرد.
نیرویی که حفظ میکند، آخرین جلد نخستین سهگانهی ماجراجوییهای توماس کاوننت است. در این جلد که توماس کاوننت به جهان «واقعی» خودش بازگشته است، از دست دادن التا موجب آشفتگیاش شده است اگر چه همچنان به خود میگوید تجربهاش در سرزمین، چیزی جز خواب و خیال نبود. او که به دلیل این تناقض بیجواب عذاب میکشد، ابتدا وضعیت فیزیکی خودش را نادیده میگیرد؛ بعد دیگر دارو مصرف نمیکند و توجهی هم به زخم سرش نشان نمیدهد. همین عوامل دست به دست هم میدهند تا بار دیگر جذام پنهانش بیدار شود. وقتی که دارد در جنگلی خارج از شهر پرسه میزند، به دختربچهای بر میخورد که از نیش ماری زنگی عذاب میکشد. در اینجا است که میبینیم یک بار دیگر توسط لرد مرام درمانده که نیاز به کمک دارد، به سرزمین احضار میشود و ماجراجویی دیگرش را از سر میگیرد.
داستانهایی هستند که همچون فنرهای زنگ زدهی مرگآور، عمیقاً به خودآگاه شنوندگان نفوذ میکنند. من آنها را بیماری ابدی مینامم. هرازگاهی این بیماری ابدی در میان صفحات یک کتاب به چشم میخورد و برای فرار از آن باید فورا کتاب را بست. من نمیدانم این سطور چگونه به دست شما رسیده است. تنها چیزی که میدانم این است که آنها برای شما در نظر گرفته نشدهاند. پروتکل وحشت نباید دست کسی بیفتد. حتی دست بدترین و بزرگترین دشمنان شما. این داستان، فیلم یا افسانه نیست. کتاب هم نیست. این سرنوشت من است. زندگی من. مردی که در اوج عذاب میفهمد مردن تازه آغاز شده است. آن مرد منم.
زمان گذشته بیستوسومین کتاب از مجموعهی جک ریچر نوشتهی لی چایلد است که توسط کتابسرای تندیس و با ترجمه محمد عباس آبادی منتشر شده است
مجموعه داستان کوتاه علمی تخیلی
«غسل آتش» پنجمين کتاب از مجموعه کتابهاي ويچر، نوشتهي آندره ساپکوفسکي، نويسندهي لهستاني است. اين کتاب در ادامهي کتاب «دوران حقارت» که پيشتر توسط همين نشر منتشر شده، داستان گرالت ريويآيي، ويچري که به دنبال سرنوشت خود يعني سيري است را روايت ميکند.
داستان کتاب پنجم (غسل آتش) دقيقاً از پايان کتاب چهارم (دوران حقارت) ادامه پيدا ميکند و وقايعي که بعد از ناپديد شدن سيري در جزيرهي تانِد رخ دادهاند را روايت ميکند. اين بار گرالت در مسيرش براي رسيدن به سيري، بايد چالشهاي بزرگي را پشت سر بگذارد. البته او در اين مسير تنها نيست و همراهان بسياري پيدا ميکند.