در دوردست بعید، در نزدیکی خلیج، شهری لمید لب ساحل کش آمده؛ شهری از همه جا دور؛ از زمستان محروم؛ اما آنقدر زنده که از غروب تا طلوع میزبان پرسه زنیهاست. این بندر محموم خرداد مرموزی دارد؛ خردادی که همیشه هست و همیشه خواهد بود، خردادی که از بهار به تابستان و از تابستان به پاییز میخرامد. پس از سالهای سال مردی در بندر پیدا شدهه که کسی نمیداند کیست و کسی نمیداند چرا، اما دنبال خرداد است. مردی که همه خیابانهای پخته شهر را لگد کرده، در تک تک چالهها سرک کشیده و تمام سایه خفتگان را در گوشه کنار بندر ناخفته کرده. از تری همین مرد موذی ست که موجها شیهه هشدار میکشند. تا دیر نشده جلویش را بگیرید تا خرداد را وسط خلیج گیر نینداخته و منجمدش نکرده متوقفش کنید. اما جز همان مردی که برای خرداد بندر کمین زده، کسی زبان موجها را نمیداند. خليج يخ خواهد زد و خرداد درون این يخ خواهد خفت.
مجموعه داستان کوتاه علمی تخیلی
«غسل آتش» پنجمين کتاب از مجموعه کتابهاي ويچر، نوشتهي آندره ساپکوفسکي، نويسندهي لهستاني است. اين کتاب در ادامهي کتاب «دوران حقارت» که پيشتر توسط همين نشر منتشر شده، داستان گرالت ريويآيي، ويچري که به دنبال سرنوشت خود يعني سيري است را روايت ميکند.
داستان کتاب پنجم (غسل آتش) دقيقاً از پايان کتاب چهارم (دوران حقارت) ادامه پيدا ميکند و وقايعي که بعد از ناپديد شدن سيري در جزيرهي تانِد رخ دادهاند را روايت ميکند. اين بار گرالت در مسيرش براي رسيدن به سيري، بايد چالشهاي بزرگي را پشت سر بگذارد. البته او در اين مسير تنها نيست و همراهان بسياري پيدا ميکند.