دنیایی که در آن، دیگر تصویری در آینه دیده نمیشود. سایهها، جهان آنسوی آینه را تسخیر کردهاند. حالا دیگر آینهها حکم گذرگاهی را دارند برای ورود مرگ و تباهی به دنیای ما. بازماندگان جهان آنسوی آینه که زمانی تصویر ما بودهاند، با عبور از گذرگاه، به اینسو پناه آوردهاند تا شاید از نابودی به دست سایهها در امان بمانند
بخشی از تاریخ مفقود شدهی جهان را میخوانیم.
زمین یک شکنجهگاه بزرگ است؛ سراسر درد و رنج، مرگ و خون، وحشت و هراسی بیپایان. قرنهاست که فرمانروایی نادیدنی بر تمام جهان سلطهی کامل دارد، قوانین وحشیانهی فرمانروا مردم را به زندگی در مشقت و عذابی تمام نشدنی وامیدارد؛ هیچ امیدی به رهایی نیست، مطلقاً هیچ. چیزی به مراتب هولناکتر از زندگی در این زمین هم وجود دارد، محلی برای شکنجهای ابدی، تا پایان جهان، چرا که مرگ توانایی ورود به ابدگاه را ندارد و همهی محبوسان ابدگاه محکومند به عذابی ابدی، بدون هیچ مرگی.
بعد از قرون متمادی، دستان شیاطین ابدگاه گالونتوس که برای بردن جوانی از ابری سیاه بیرون زدهاند، با نیرویی عجیب برخورد میکنند و میگریزند.
و این چنین است که نبرد آغاز میشود چرا که طبق گفتهی کتاب بزرگ خلقت، ارکالون، تنها کسی میتواند ابدگاه گالونتوس را بیابد که از آن گریخته باشد. حالا جهان یک امید کوچک دارد، امیدی به نام پگوتاس.
آیا پگوتاس میتواند با قدرتمندترین نیروی پلید همهی تاریخ، نوهی سفاک و خونخوار ابلیس، شیگانهوس زیبا و بیهمتا رو در رو شود؟
نفرینی شوم مردم سرزمین کیهان رود را تهدید میکند؟ نفرینی که در میان دستان دختری جوان نفس میکشد... پروا با موهبتی بزرگ به دنیا آمد که نظیرش در سرتاسر کیهان رود دیده نشده بود، موهبتی که قدرتی ورای تصور هرکس به او میبخشید؛ اما از آنجا که همیشه روی دیگر هر موهبت، نفرین است، طولی نکشید که پروا قربانی توطئههای شوم نزدیکترین افراد زندگیاش شد؛ چیزی نمانده بود که در برابر پروانهی سوخته بالی که نفرینش بود به زانو در بیاید، اما گریخت و تلاش کرد که از نزدیکانش و نالهی ارواح فراموش شده در طلسمش، دور شود... ولی نمیتوان از سرنوشت به این راحتی گریخت... در نهایت تو را پیدا خواهد کرد، به شکلی که حتی تصورش را هم نمیکنی! آن زمان است که باید با تمام گذشته و سرنوشت شوم و نیروهایت روبه رو شوی... و برای پایان بخشیدن به تمام این جنون، چه چیزی متقاعدکننده (تر از مرد جوانی که ناگهان پا به زندگیات گذاشته و گویا رازهای بسیاری را در پس ظاهر همیشه خندانش پنهان کرده است...؟
زمان گذشته بیستوسومین کتاب از مجموعهی جک ریچر نوشتهی لی چایلد است که توسط کتابسرای تندیس و با ترجمه محمد عباس آبادی منتشر شده است
«غسل آتش» پنجمين کتاب از مجموعه کتابهاي ويچر، نوشتهي آندره ساپکوفسکي، نويسندهي لهستاني است. اين کتاب در ادامهي کتاب «دوران حقارت» که پيشتر توسط همين نشر منتشر شده، داستان گرالت ريويآيي، ويچري که به دنبال سرنوشت خود يعني سيري است را روايت ميکند.
داستان کتاب پنجم (غسل آتش) دقيقاً از پايان کتاب چهارم (دوران حقارت) ادامه پيدا ميکند و وقايعي که بعد از ناپديد شدن سيري در جزيرهي تانِد رخ دادهاند را روايت ميکند. اين بار گرالت در مسيرش براي رسيدن به سيري، بايد چالشهاي بزرگي را پشت سر بگذارد. البته او در اين مسير تنها نيست و همراهان بسياري پيدا ميکند.
هر تمدني که دست به ابداع و نوآوري نزند، هر تمدني که پاسخِ پرسشهايش را در تحقيقاتِ گذشتگان بجويد، هر تمدني که دانستههايش بيشتر از ندانستههايش باشد، محکوم به نابودي است. امپراتوري کهکشاني هم به مدتِ دوازدههزار سال بر بيست ميليون سيارهي بشر حُکم رانده و در تمامِ اين دوران صلح و آرامش را برقرار کرده. اما به آن مشکلاتي دچار شده که تمدنهاي ديگر را به نابودي کشانده و در نتيجه فروپاشياش نزديک است.